|
یکشنبه 93 مرداد 5 :: 11:5 عصر :: نویسنده : حمیده اشراقی
یا حبیب یک روزهایی میاد که روز نیست شاید شب باشه،شاید هم شب نباشه ولی برای تو ازشب هم تاریک ترباشه.ولی مگه میشه یکی اون بالا باشه و روزبرای توشب باشه.حتما این خودتو هستی که خودتو زدی به تاریکی ومهمون دلت کردیش!!!!!!!
یه وقتایی دلت دنبال یه چشمه می گرده.چشمه ای که بنوشی وسیراب بشی از شراب عشق الهی.الهی الهی الهی الهی الهی من این جا چشمم به دستان توانای توست.میگن ید الله فوق ایدیهم.که البته گفتنی نیست لمس کردنیه ولا شک فیه خدایا دلم فقط دستهای تورا می خواهد ای پروردگار بی همتای محبوب من لا حول ولا قوة الا باالله یاحبیب موضوع مطلب : |